شاه عباس اول صفوى (2)
شاه عباس اول صفوى (2)
شاه عباس اول صفوى (2)
تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : راسخون
منبع : راسخون
شخصیت پرنفوذ شاه عباس بزرگ
شاه عباس این باور و سیاست را تا پایان پادشاهى خود دنبال کرد و در راه اجراى این سیاست، از کور کردن و کشتن پسران خود نیز مضایقه ننمود. با تکیه بر همین سیاست پولادین، که مکرر با قساوت و بى رحمىتوأم بوده است، توانست نزدیک چهل و دو سال در کمال قدرت و استبداد بر ایران حکومت کند؛ اما اگر چنین خشونتهایى در میان پدران و نیاکانش، بارها باعث از دست رفتن بخشهایى از ایران و حضور بیگانگان در خاک ایران زمین، و کشتار و غارت مردمان شد؛ دست کم، استبداد شاه عباسى، موجب باز پس گیرى ولایات از دست رفته، و جبران شکستهاى پدرش گردید، و در آسیا دولتى را بنیاد گذاشت که در دنیاى جدید، از لحاظ قدرت و امنیت و ثروت و رواج تجارت و نظم تشکیلات ادارى و سیاسى، کم نظیر و در سراسر اروپا زبانزد و مورد تحسین و احترام بود. اما هر تارى را که شاه مىبافت، پودى را از میان بر مىداشت؛ و على رغم این که بسیارى را در این شبکه به ظاهر استوار و پیچ در پیچ و منظم گرفتار ساخت، و با وجود ظاهر پر هیبت و بى نقص آن، چنان سست بافته شده بود که به اندک حوادثى پس از وى فرو ریخت و مصداق آن مثل جاودانى کلام وحى شد که ایشان را به عنکبوتى تشبیه مىکند که خانهاى به ظاهر پر هیبت و منظم مىسازند و عاقلان دانند که خانه عنکبوت سست ترین خانههاست.
مرشد قلى خان که در اوان سلطنت شاه عباس، تقریبا" شیرازه تمامىامور را در دست داشت، با شاه عباس همداستان بود و با تصور این که نفوذ خود را در امور مملکت بى رقیب سازد، شاه جوان را نیز تشویق به از میان برداشتن رقیبان مىکرد.
شاه عباس یکم
مرشد قلى خان، از پیش به صوفیان گفته بود که مرشد کامل، مجازات کشندگان برادرش را از شما خواهد خواست و لباس و اسلحه ایشان از آن شما باشد.
پس از مراسم تاجگذارى، شاه عباس رو به خلیفة الخلفا و صوفیان کرد و گفت که: «من امروز مىخواهم انتقام خون برادرم سلطان حمزه میرزا را از کشندگان او بگیرم. شما چه مىگویید?». صوفیان زمین بوسه داده و گفتند: «ما مدتى است که در این اندیشه منتظر فرمان همایونى هستیم.» آنگاه به فرمان شاه، على قلى خان استاجلو و اسماعیل قلى خان شاملو و برادرش مرشد قلى خان و محمدى بیگ سار و سولاغ و رضا قلى بیگ اینانلو، و سایر کشندگان حمزه میرزا و ارکان دولت شاه محمد را، که جمعا" هفت نفر بودند، در پاى ایوان چهل ستون حاضر کردند. نخستین کسى که به فرمان شاه کشته شد، اسماعیل قلى خان شاملو بود؛ صوفیان او را در زیر مشت و لگد از پاى درآوردند. پس از وى على قلى خان و دیگران نیز در حضور شاه کشته شدند. شاه، میرزا محمد وزیر و سایر ارباب قلم، مانند میرزا لطف الله شیرازى وزیر قدیم پدرش را، چون ایرانى و به اصطلاح زمان تاجیک بودند، بخشید، و مقرر داشت که از هر یک مبلغى به عنوان جریمه و ترجمان گرفته شود. اموال کشته شدگان را نیز با خیمه و خرگاه و شتران و اسبان هر یک میان سرداران مطیع، و امیرانى که از خراسان آمده بودند، قسمت کردند.
فرمانروایى مرشد قلى خان استاجلو / شاه در سایه
«996-997 ق / 1588 - 1589 م»
پس از آن که مرشد قلى خان با همکارى شاه عباس، ارکان دولت شاه مخلوع را از میان برداشت، بىرقیب و مدعى نیابت سلطنت و فرمانرواى مطلق شد و با لقب وکیل السلطنه به اداره امور سلطنتى و کشورى پرداخت. در آغاز کار چندى با شاه عباس در دولتخانه به سر مىبرد، پس از آن در خانه عمه مقتول شاه، پرى خان خانم، دختر شاه طهماسب، منزل کرد. وزیران و رجال و سران لشکرى و کشورى تنها از او دستور مىگرفتند و تمام کارهاى خود را با موافقت و صوابدید وى انجام مىدادند. خان استاجلو، همه احکام و فرمانهاى سلطنتى را بى اجازه شاه صادر مىکرد و به مهرهاى سلطنتى، که بر گردن آویخته بود، مىرسانید. در اندک زمانى، منصبها و مقامات مهم دربارى و دیوانى، مانند ریاست قورچیان و مهر دارى و حکومت ولایات ایران را، میان دوستان و بستگان خود و سرداران و امیرانى که به فرمان او گردن نهاده بودند، تقسیم کرد؛ حتى وزیر خود، میرزا شاه ولى را نیز با لقب اعتمادالدوله به وزارت اعظم برگزید.
پس از آن شاه مخلوع - پدر شاه عباس - با ابوطالب میرزا - برادر شاه - و اسماعیل میرزا و حیدر میرزا - پسران خردسال حمزه میرزا - را در نیمه محرم سال 997 ق / 4 دسامبر 1588 م، از قزوین به قلعه الموت، که شاهزاده طهماسب میرزا - برادر دیگر شاه عباس - نیز در آنجا محبوس بود، فرستاد تا از پایتخت دور باشند و حضور ایشان در قزوین، مایه تحریک سران قزلباش به سرکشى و طغیان و تغییر شاه نشود. سیصد تن از سواران قزلباش را هم مأمور حفاظت ایشان کرد، و این عده در پایان هر ماه عوض مىشدند.
در همان حال به املاک خالص سلطنتى نیز طمع برد، و به موجب فرمانى که از شاه گرفت تمام املاک شاهى اصفهان را، که پس از مرگ شاه طهماسب به ترتیب به حمزه میرزا و ابوطالب میرزا، منتقل شده بود، تصاحب کرد. سپس براى شاه عباس مجلس عروسى ترتیب داد، و در یکجا دو دختر از خاندان صفوى را به عقد نکاح شاه درآورد. یکى دختر سلطان مصطفى میرزا، برادر زاده شاه طهماسب اول، که پیش از آن همسر برادر بزرگ شاه، حمزه میرزا بود. این دو زن را در یک روز براى شاه عقد بستند و پس از سه شبانه روز جشن و سرور، در یک شب به حرم سراى او بردند!
تسویه های خونین در دولت صفوى
اتفاقا" توطئه سران براى قتل مرشد قلى خان برملا شد و مرشد، شاه را به دفع این توطئه برانگیخت. شاه عباس، با وجودى که از مرشد قلى خان، فوق العاده ناراضى بود، اما به راهنمایى خرد و تدبیر و حیله گرى ذاتیش، مقتضى آن دید که نخست از این پیشامد استفاده کرده، مرحلهاى دیگر از تسویه سران قزلباش و قطع نفوذ آنها را به مورد اجرا گذارد. توطئه گران که دانستند راز برملا شده به اتفاق سواران و ملازمان خویش به دولتخانه آمدند و بر خلاف آداب و رسوم، همچنان با سلاح و شمشیر به ایوان عمارت چهل ستون رفتند. شاه کس نزد سران فرستاد و از قصد و نیت آنها پرسید و ایشان منظور خود آشکار کردند؛ شاه نیز پیغام داد که چون به کار دیگرى مشغول است، پى کار خود روند، تا به مشکل بعدها رسیدگى کند.
امیران از نادانى دولتخانه را ترک گفتند و در باغ دولتى سعادت آباد قزوین گرد آمدند. اما این بار بر همراهان و سواران خویش افزودند و مخالفت خود را با مرشد قلى خان آشکار کردند. روز بعد مهدى قلى خان ذوالقدر حاکم فارس به نمایندگى از سران متمرد و اعیان قزلباش به خدمت شاه رفت و درخواست نمود که شاه به ارباب مناصب و اولیاى دولت و سران طوایف استقلال واختیارات بیشتر دهد. شاه عباس در پاسخ گفت که: «مایه آن همه اختلاف و نفاق و جنگهاى داخلى که در زمان پدرم به ضعف دولت مرکزى و پیشرفت کار بیگانگان و دشمنان ایران منتهى شد؛ نتیجه همان اقتدار و استقلال و خودسریهاى سران و طوایف و مداخله هاى بى مورد امیران قزلباش در کارهاى سلطنتى و دولتى بود» و از آنها خواست تا به فرمان شاه و نماینده تام الاختیار او مرشد قلى خان گردن نهند و او را به عنوان ریش سفید خود بشناسند.
مهدى قلى خان در پاسخ گستاخى کرد و همین بهانهاى شد تا شاه که از پیش براى این منظور خود را آماده کرده بود، فریاد زد: «اى مردک مفسد تو را به ایالت شیراز و مرتبه خانى سرافراز فرمودهایم، زیاده از این چه توقع داشتى که میانه قزلباش فساد مىکنى? وجود امثال شما که به خودسرى برآمده اند خار گلزار دولت است .... / عالم آراى عباسى، ص 254».
سپس به یعقوب بیگ ذوالقدر، که پدرش در زمان شاه طهماسب اول حکومت شیراز داشت، اشاره کرد که او را در همان لحظه هلاک سازد و به جایش حاکم فارس باشد. یعقوب بیگ نیز بى تأمل تاج قزلباش از سر مهدى قلى خان برداشت و او را در بیرون مجلس شاهى سر برید.
پس از آن شاه عباس منصبهاى مهر دارى و ریاست قورچیان و خلیفة الخلفایى و غیره را نیز به امیر زادگان جوانى که در آن مجلس حاضر بودند، بخشید و هر یک را به کشتن صاحب آن مناصب مأمورکرد. نو منصبان بى درنگ با سواران به خانه قورخمس خان تاختند. امیران مخالف نیز چون تاب مقاومت نداشتند، سراسیمه بر اسبان پریده راه فرار در پیش گرفتند؛ ولى جملگى در راه گیلان دستگیر و کشته شدند. تنها دو تن از ایشان که از راه همدان گریختند، جان به در برده به خاک عثمانى رفتند.
در یک سرا دو سلطان نگنجد
پس از آن هم که به همراه مرشد قلى خان به قزوین آمد و بر تخت نشست، یکچند استبداد رأى و قدر قدرتى او را تحمل کرد و به انتظار فرصت مناسب نشست. مرشد قلى خان نیز در مرعوب ساختن شاه و کوتاه کردن دست او از ارکان حکومت، از هیچ کوششى فرو نمىگذاشت و شاه را کاملا" مهار کرده بود؛ حتى شکار رفتن و تعیین مصاحبان شاهى نیز مىباید با صلاحدید مرشد قلى خان صورت مى گرفت.
قتل محلی قلی خان به دست ازبکان
توطئه شاه عباس برای کشتن مرشد قلی خان
از کشندگان مرشد قلى خان، امت بیگ، به رتبه خانى سرافراز شد، و تمام اسباب و دارایى خان استاجلو را تصاحب کرد. قرا حسن قورچى نیز با لقب خانى، قورچى مخصوص تیر و کمان گردید. الله وردى بیگ زرگر باشى، لقب سلطانى گرفت و از معتمدین و امیران بزرگ شاه عباس شد. محمد بیگ ساروقچى، به داروغگى اصفهان منصوب گشت و میرزا محمد نیز به منصب عالى وزارت اعظم نائل آمد و بار دیگر «اعتماد الدوله» شد.
از این تاریخ، شاه عباس، حکومت مستقل و استبدادى خود را آغاز کرد و در طول زمامداریش، بى اندک ملاحظه و ترحم و تردید، هر کس را که به حقیقت یا به گمان، مانع فرمانروایى مطلق و مخالف اراده خویش دید، با شمشیر یا به حیله و تزویر، از میان برداشت؛ چنانکه با محمد خان ترکمان، از سران بزرگ قزلباش چنین کرد. روش سیاسى شاه چنین بود، که جوانان گمنام را بر مىکشید و به مقامات بلند مىگماشت و به دستیارى ایشان، خیره سران را که داعیه استقلال و رأى زنى داشتند، نابود مىساخت.
شاه عباس و دولت عثماني
مصالحه شاه عباس بزرگ با دولت عثمانى
مصالحه بین دو دولت ایران و عثمانى از زمان حمزه میرزاى ولیعهد تا شاه عباس با فراز و نشیبهایى همراه شد و هر بار انجام مذاکرات و عقد پیمان صلح به عهده تعویق افتاد. حمزه میرزا که پس از نبردهایى چند دریافته بود که نمىتواند با توجه به ضعف و نفاق درونى با دولت عثمانى روبهرو شود، پیشنهاد فرهاد پاشا - سردار عثمانى - را پذیرفت و حاضر شده بود از ولایاتى که سرداران ترک به تصرف درآورده بودند، چشم بپوشد و فرزندش حیرد میرزا را به عنوان گروگان به نزد دربار استانبول روانه کرده با سلطان مراد سوم صلح کند. پس از کشته شدن حمزه میرزا، مرشد قلى خان استاجلو نیز، هنگامىلشکرکشى به خراسان، ولى آقا چاشنى گیر باشى را، که از طرف فرهاد پاشا براى طرح مقدمات صلح و بردن حیدر میرزا به ایران آمده بود، به اردوى شاهى خواند، تا درباره مصالحه گفتگو کند، ولى این امر، باز هم به سبب کشته شدن او، انجام نگرفت.
منابع تحقیق :
daneshnameh.roshd.ir
bashgah.net
ichodoc.ir
sispda.com
www.zangetarikh-tabadkan.persianblog.ir
noorportal.net
cloob.com
forum.takdownload.ir
daneshju.ir
Fa.wikipedia.org
ariarman.org (ارشام پارسی)
تبیان همدان
دایرةالمعارف فارسی به کوشش غلامحسین مصاحب؛ چاپ ۱۳۵۶؛ چاپخانه سپهر؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛
تاریخ ایران به قلم عباس اقبال آشتیانی
کتاب روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه
سفرنامه پیتر دلاواله
جغرافیای تاریخی مازندران
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱
عالم آراى عباسى
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}